گل پسر عزيز ما، سانیارگل پسر عزيز ما، سانیار، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 16 روز سن داره

فرشته کوچولوی ما، سانیار

بي بي چك

يه بي بي چك از ماه پيش داشتم كه چند روز بود به خاطرش با خودم درگير بودم ! يه دلم مي گفت استفاده اش نكنم باز حالم گرفته مي شه ... يه دلم مي گفت بزار اينم استفاده كنم ديگه نداشته باشم خيالم راحت شه ... ! امروز 5 صبح از خواب پريدم و ديگه تصميم مو گرفتم! ... سريع دو خط ظاهر شد! يعني درست مي ديدم؟ خدايا يعني مثبته؟ ... قبلاً فكر مي كردم اگه مثبت شه از خوشحالي جيغ بكشم ولي حالا گيج و منگ بودم، باورم نمي شد، يعني تو اومدي توو دلم؟  خواستم تا مطمئن نشم به بابايي نگم، گناه داشت اگه اشتباه مي شد و الكي خوشحالش مي كردم! ولي تا رفتم توو اتاق بيدارش كردم! حالا تصور كن بابايي خواب آلود چشاشو نصفه باز كرده و من بي بي چك...
30 شهريور 1390

اقدام براي آمدن تو

عزيز دلم سلام مي دوني بابايي خيلي وقت بود كه مي خواست شما بياي پيشمون ولي من زمستون سال گذشته بود كه بالاخره تصميم آوردنتو گرفتم.  رفتم پيش دكتر و كلي آزمايش و چكاب و معاينه... همه چي اوكي بود و مصرف فوليك اسید رو هم شروع كردم. يه سفر دو نفره هم با بابايي رفتيم دوبي تا از لحاظ روحي هم شارژ باشيم ! خلاصه اسفند ماه سال گذشته مشغول اين كارا بوديم و عيد هم با خونواده ماماني رفتيم مشهد و از امام رضا يه فرزند سالم و صالح خواستيم. اولين اقداممون اواخر فروردين بود و ارديبهشت وقتي ديديم نيستي خيلي حالمون گرفته شد ولي باز خواستيمت اما حالا بعد از پنج ماه هنوزم نيستي!   مي دونم هر وقت خدا بخواد...
28 شهريور 1390

خواست خدا

  گاهي گمان نمي كني ولي مي شود،  گاهي نمي شود، نمي شود كه نمي شود؛  گاهي هزار دوره دعا بي اجابت است،  گاهي نگفته قرعه به نام تو مي شود؛ گاهي گداي گدايي و بخت نيست،  گاهي تمام شهر گداي تو مي شود... ...
28 شهريور 1390

اولين نامه به ني ني گلم

سلام عزيزم  اين اولين باره كه براي تو مي نويسم. تصميم داشتم وقتي اومدي توو دلم واست اين وبلاگو ايجاد كنم اما بعد فكر كردم اگه مطمئنم يه روز مياي و اينا رو مي خوني پس بايد شروع كنم، مگه نه اينكه از بين همه اونايي كه واسه دعاي بارون رفته بودن فقط اوني كه چتر برده بود واقعاً باور داشت؟! تازه بايد بدوني و ما هم يادمون نره چقد براي اومدنت انتظار كشيديم و چقد خواستيمت از خدا . مي دونم الان با فرشته ها توو بهشتي ولي لطفاً زودتر بيا پيش من و بابايي.  دوووستت داريم. ...
27 شهريور 1390
1